donderdag, juli 06, 2006

شعر


چون قدم بر خاک خونین داشتی    بذر غیرت در زمین می کاشتی

زهر عشق حق به حمد آویختی    در رکوعت می به ساغر ریختی

قبله ی تو عشق و مستی قتلگاه    این مشایخ قبله هاشان بر گناه

سجده بر پست و ریاست می کنیم    با خدا هم ما سیاست می کنیم

کو نشانی که شما اهل دلید    جملگی تان بر نماز باطلید

می چکد شک بر سر سجاده ها    وای از روزی که افتد پرده ها

ما خدایان زیادی ساختیم    مال مردم را به خود پرداختیم

شیر حق برخیز وقت کار شد    بر سر نی رفتنت انکار شد

کاخ ها گردیده مسجد ، سرفراز    صد رکعت تزویر دارد هر نماز

سجده درمسجدحسینا مشکل است    این بنا از دل نباشد از گل است

دم ز راه و رسم سلمان می زنیم    لاف اسلام و مسلمان می زنیم

کاشکی از نسل سلمان می شدیم    لحظه ای یک دو مسلمان می شدیم

 

Geen opmerkingen: