maandag, juli 10, 2006

ایمیلی برای خد



نوشته زیر ایمیل یک پسر مستمند برای خداست:
با سلام....
خدا جان!حر فهایم را توی نیمساعت باید برایت بنویسم.خودت می دونی که برای پیدا کردن هر کدام از حرف ها روی این صفحه ی کلید چقدر عرق می ریزم.
خدا جان!از وقتی پسر همسا یه پولدارمان به من گفت که تو یک ایمیل داری که هر روز چکش می کنی٬هم خوشحال شدم و هم ناراحت.
خوشحال به خاطر اینکه می توانم درد دلم را بنویسم و ناراحت ار اینکه ما که توی خانه کامپیوتر نداریم .یک اتاقی مال اقا جان و ننه مان است ویک اتاق هم مال من و حسن و هادی و حسین و زهرا و فاطمه و ننه بزرگ و دو تا پشتی نو داریم که اکبر اقا بزاز٬خوااستگار خواهرم زهرا برایمان اورده و یک کمد که همه چیزمان همان توست.
اشپز خانه مان هم توی حیاط هست که تازه اقا جان با اجر ساختش.من هم مجبورم برای اینکه به تو ایمیل بزنم دو هفته برم پیش رضا ترمزی کار کنم تا بتونم پول یک ساعت کافی نت را در بیارم.
خدا جان٬جان هر کی دوست داری زود به زود ایمیل هات رو چک کن و جواب مرا بده.من چیز زیادی نمی خوام.
خدا جان٬اقا جانم سه هفته است هر دو تا کلیه هاش از کار افتاده و افتاده توی خانه.خیلی چیزی بدی است.
خدا جان !من عکس کلیه را توی کتاب زیستم دیده ام ٬اندازه لوبیاست.شکم اقا جان هم مثل نان بر بری صا ف است !برای تو که کاری ندارد.اگر می شود یک دانه کلیه برایمان بفرست.من اقا جانم را خیلی دوست دارم.
الان بغض توی گلوی من است.ولی حواسم هست که این ادم های توی کا فی نت که همه شیکن٬نوشته های مرا دزدکی نخوانند.چون می دانم حسابی به من می خندندو مسخر ه ام می کنند.
خدا جان ٬ اگر می شود یک کاری بکن این اکبر اقا بمیرد .ابجی زهرایم از اکبر اقا بدش می اید٬اما ننه می گوید که اکبر اقا شو هر زهرامان شود٬وضعمان بهتر می شود. خدا جان٬اکبر اقا چهل سال دارد و تا حالا دو تا زنش مردند٬ابجی زهرام فقط سیزده سال سن دارد.
خدا جان الان نیم ساعت و هفت دقیقه است که دارم یکی یکی این حر فهای روی صفحه کلیدراپیدا می کنم.
خدا جان اگر پول داشتم هر روز برای تو ایمیل می زدم.خوش به حال ادم های پولدار که هر روز براین ایمیل می زنند.تازه همایون پسر همسایمون می گفت با تو چت هم کرده است.٬ خوش به حالش.
خدا جان اگر کاری کنی٬که حال اقا جانم خو ب شود خیلی خوب می شود.چون فول داده اگر حالش خوب شود برود سر گذر کار پیدا کند و بعد که پول گیرش اومد یک دوش بخرد بگذارد توی مستراح.
خدا جان٬ننه بزرگ از این کار که حمام توی مستراح باشد بدش می اید ولی اقا جانم می گوید حمام خانه پولدار ها هم توی مستراحشان هست.خدا جان ٬ننه بزرگ ما خیلی مواظب نجس پاکی است و گفته است هرگز به اینجور حمام ها نرود.
ولی خدا جان راستش من خیلی از حمام رفتنم می گذرد.بدنم بوی بد می گیرد و هم کلاسی هایم بد نگاهم می کنند.
راستی خدا جون٬چه خوب شد به ما تلویزیون ندادی.یک بار که از جلوی مغازه رد می شدم دیدم که ادم های توی تلویزیون چه غذا های خوشگلی می خورند ٬ حتمآ خوشمره هم هست نه؟
تا سه روز نان و ماست اصلا به دهنم مزه نمی کرد .بعضی وقت ها٬ننه که از رختشویی بر می گردد با خودش پلو می اورد.خیلی خوشمزه است است خدا جان.ننه می گوید این برکت خداست٬دستت درد نکند.
راستی خدا جان٬تو هم حتما خیلی پولداری که خانه ات را توی اسمان ساختی .تازه من عکس خا نه ی ییلاقی تو را دیده ام.همان که روی زمین است و یک پار چه سیاه رویش کشیدی.خیلی بزرگ هست ها.تازه ان همه مهمان هم داری ٬حق داری که روی زمین نیایی ٬ چون پذیرایی از ان همه ادم خیلی سخت است.
ما اصلا خا نه مان مهمان نمی اید ٬چون ما اصلا کس را نداریم.ولی اقا جانم می گوید که اگر کسی بیاید
ساعتش را می فروشد و میوه و شیرینی می خرد.
ما مهمانی هم نمی رویم٬ چون ننه می گوید بد است که یه گله ادم برود مهمانی.
خدا جان وقت دارد تمام می شود ٬ اگر بیشتر پول داشتم می ماندم و باز برایت می نوشتم.ولی قول می دهم دو هفته دیگر که مزدم را گرفتم باز بیایم و برایت ایمیل بنویسم.خدا جان به خاطر اینکه در سهایم خوب است از تو تشکر می کنم
تازه به خاطر اینکه همه توی خونه همدیگر را دوست داریم هم دستت را می بوسم.
من می دانم که بعضی از ادم های پولدار خودکشی می کنند٬ولی من هیچ وقت خودم را نمی کشم.
تازه خدا جان٬من ادم هایی را می شناسم که حتی اسم کامپیو تر را نشیدند بیچار ه ها ٬شاید ار انها هم دفعه ی بعد برایت نوشتم.
خدا جان٬ نامه مرا به کسی نشان نده و فقط خودت بخوان. صبر کن......
اخ جان٬پنجاه تومان دیگر هم دارم.خدا جان٬جوابم را بده.فقط تو را به خدا ٬به خارجی برایم ننویس.چون زبانم خوب نیست هنوز.
اخ راستی خدا جان یادم رفت ٬حسن مان دارد دنبال کار می گردد.یک کار بی زحمت برایش جور کن.هادی هم ابله مر غان گرفته است.اگر برایت زحمتی نیست زودتر خوبش کن.حسین هم و قتی ننه میرود رختشویی همش گریه می کند.
ابجی فاطمه مان هم چشمانش ضعیف شده ولی رویش نمی شود به اقا جان بگوید ٬چون می گوید پول عینک خیلی زیاد است.اگر می شود چشمان ابجی ام را هم خوب کن.
خب....وقت تمام است دیگر٬پدرم در امد٬ خدا جان مهربان.اگر زیاد چیزی خواستم ٬معذرت می خوام ٬هنوز خیلی چیز ها هست ولی رویم نشد.دست مهر بانت را از دور می بوسم .راستی خدا جان ننه بزرگ ارزو دارد که برود مشهد پا بوس امام رضا .یک کاری برایش بکن بی زحمت.باز هم دست و پایت را می بوسم.
منتظر جواب و کلیه هستم.دستت درد نکند
........................................
خواست دکمه ارسال را بزند ٬دستش عرق کرده بود و چشمش سیا هی رفت٬ یهو کامیو تر خاموش شد.
خشکش زد.
صدایی ازپشت سرش گفت :اون سیستم ویروس داره ٬نگران نباش الان دوباره میاد بالا.
اسکناس هاس مچا له توی عرق کف دستش خیس شد.دیگه وقتی برای دوباره نوشتن نبود.یک قطره اشک از گوشه چشمش غلتید روی گونه اش.
بلند شد٬ پول را دادو از کافی نت زد بیرون ٬توی راه خودش را دلداری می داد:
دو هفته دیگه باز میام...میام.
با امید روزی که جهان از عدالت پر شود و ریشه ی فقر و گرسنگی از جهان برداشته شود.

امین یا رب العالمین

 

Geen opmerkingen: